loading...
بی تربیت
dar-jaryan@n.c بازدید : 3 دوشنبه 08 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 من اصلا با سلام کردن حال نمیکنم! اما مجبورم اینجا سلام کنم! سلام میکنم به همه بازدید کنندگان محترم و با جنبه! اینجا افراد بی جنبه جایی ندارند! افراد بی جنبه لطفا راهشون رو بگیرین برن پی کارشون(برن بمیرن)! اینجا اگه موندی یعنی جنبه داری!  اگه رفتی هم خب به سلامت.

برم سراغ قوانین : اینجا هیچ قانونی نداره ! بحث ازاد هست! یعنی یه چیزی تو مایه های هر چ میخواهد دل تنگت بگو ! خو وقتی قوانین این هست توقع نداشته باش بیام واست شعر نو و از این شر و ور ها بگم اینجا فقط با هدف خندوندن پارسی زبانان ساخته شده! یه جورایی قرص مسکنه ! یعنی میخوام جوش طوری باشه ادم افسرده بیاد با لب خندون و دهن دو متر باز خارج شه! حالا اگه نشد هم به درک!

اینجا اگه عضو بشی  لطف بزرگی در حق من کردی! اگه  حوصله نداری عضو بشی هم با نظرات لطفت من رو خوش حال کن! اگه نظر ندادی هم خو ندادی! به درک! زور که نیست دوست نداشتی نظر بدی! خلاصه این که چه باشی چه نباشی چه بخوای چه نخوای! خیلی عزیزی! همین دیگه! حالا ام دیگه حوصله سخنرانی ندارم برین پی کارتون علاف ها! هری ! هر کی رود خانه خود!

dar-jaryan@n.c بازدید : 7 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

نویسنده داستان زاغ و روباه فکر میکنه ملت خرن ... اخه  کدام  روباهی پنیر میخورهخنثی



عاقا  کمیته داوری اعلام کرد در داستان خرگوش و لاک پشت    لاک پشت به نا حق و برنده شد لامصب کفش تن تاک پاش بوده!! وی افزود  لاک پشت به علت استفاده از کفش تن تاک از دور بعدی مسابقات کنار گذاشته شد !خنثی

dar-jaryan@n.c بازدید : 6 دوشنبه 08 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

خب الان میخوام از یک کدوم از اشتباه های بزرگ که خیلیامون اون رو انجام میدیم پرده بردای کنم

الان اتنظار داری بگم؟ خو تیتر پست رو یک نگاه بنداز دوست خنگ من!

نه مثل این که شما خیلی خنگی اصلا متوجه نشدی انتظار رو غلط نوشتم!

یکی از اتشباهات دیگه توام اینه که الان داری بقیه متن رو با دقت میخونی که نکنه من باز اشتباه نوشته باشم!چشمک

dar-jaryan@n.c بازدید : 5 دوشنبه 08 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

همه جا تاریکه! سیاهی محض ! هیچ صدای به گوش نمیرسه! تنها صدای دم و باز دم خودم به گوش میرسه و صدای قلبی که داره از سینه بیرون میزنه! اینجا کجاست! خدای من! من کجام؟ چرا اینجام! اینجا چه خبره! بی هوا فریادی سر میدم! اااااااااااای خدااااااااااا چرااااااااااا! مگه من چه گناهی کردم که  مستحق این عذاب هستم! خدایا اگه میخوای منو بکشی راهای بهتریم  هست! چرا اینجا! چرا تو تنهایی چرا تو بی کسی؟! من که گناهی نکردم!  داشتم با خدا جر و بحث میکردم که صدای تق تق پای کسی پست سرم توجه م رو به خودش جلب کرد ! با خودم گفتم: هی  مثل این که یکی اینجاست !  با خوش حالی برگشتم کسی نبود! اگه بود هم تو اون تاریکی معلوم نبود! واسه همین یه کم جلورفتم  نه کسی نبود! صدای پا این بار از طرف دیگه ای اومد یعنی درست پشت سرم سرم رو برگردوندم ! باز چیزی نبود.  من صداشو میشنیدم فریاد زدم آآآآاهای غریبه من اینجام  صدام رو میشنوی؟! سکوت کردم بلکه جوابی بشنوم اما دریغ از یک اهم خشک و خالی تو شوک این بودم که اینجا چه خبره این شخص غریبه کی هست! من وجودش رو حس میکردم! مطمن بودم یکی اینجاست صدای نفس هاش رو میشنیدم! صدای موزیک اشنایی پخش شد ! موزیک؟! موزیک کجا بود تو این بر بیابون؟! تعجب کردم ! صدای موزیک داشت واضح تر میشد! و صدای یک شخص هم میومد! فرو پاشیدن پرتو ها نور رو تو چشمای خسته ام حس میکردم! چشمهای  خسته و پر از اشکم! ناگهان با پیچش درد شدیدی تو سرم از خواب پریدم! وای اون اهنگ اشنا صدای زنگ موبایلم بود و اون شخص غریبه مادرم که به علت زنگ مو بایلم به اتاقم اومد و داشت غر میزد ! آآی زلیل مرده این بی صاحاب رو خفش کن ؟! خفش میکنی یا بیام هدوتون رو خفه کنم!!! نیشخند  سعی کنیم به عمه ی هم دیگه احترام بذاریم . حالا دیگه خود دانی!

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 11
  • بازدید سال : 28
  • بازدید کلی : 309